نظر شخصی

من غلط کردم که مغضوبِ خداوند شدم…

حاجی…

یه حسی دارم

انگار چند وقت مُرده بودم…

بعد تو برزخ بودم…

نمیدونم اون برنامه کسشعر زندگی پس از زندگی رو چرا من باید به اجبار میدیدم؟

عنم میگرفت ولی خب بین یه مشت کسخل بودم تا دوی شب باید کیرخیر آماده میکردم برا سحری شون

گیر افتاده بودم

بعد اون برنامه اسهال ِ خونی مانند ِ«زندگی پس از زندگی» شد روند زندگیم…

هی رفت تو مخم… هی رفت رو اعصابم…

بعد رفتم تو یه بحران…

بعد توی یه هزارتو گیر کردم

راهو جُستم به مرکزش…

ازونجا یه قلعه هزار اردک بود، وارد که میشدی، یه قدم عقب ورمیداشتی دوباره میفتادی تو اول شروع اون برنامه که با ذکر کارهای بدت باید خودتو معرفی میکردی

بنابراین چاره ای نداشتی و فقط باید جلو میرفتی

بعد رسیدم یه جا که مثلا مرحله آخر و درب آخر بود و عزراییل بجای یه داس بلند، با یه دیلدوی بزرگ سرکاکتوسی جلوش وایساده بود

بعد طبق همه ی اون داستانهای همون برنامه یبوست زا، یهو یه کسکشی از اهل بیت پیداش شد و شفاعتم کرد مثلا نجاتم داد و اینا… اون عزراییلم کیره رو کرد تو کون خودشو به سمت آسمون پرواز کرد

بعد طبق اون برنامه عن خشکیده، بعد از این اتفاقات همه برمیگردن به زندگی عادی…

و همه چیزشونو وقف اولیاالله میکنند… از جمله کمر به پایین شون رو…

و تا ابد این قصه رو برای هر مادرجنده ای که حتی توی اتوبوس حاضر میشه تو صورت اینا چندشا نگاه کنه، تعریف میکنند که عبرت بگیره و خودشونم عین گاندی شورت کنفی میپوشند و نون خشک سق میزنند ولی خب عوضش هدایت شدند و کل زندگی شون قراره آروم زندگی کنند و چشم به روی بدی ها ببندند(عوووق)

خلاصه که منم فکر میکنم دوباره برگشتم

و فکر میکنم این نوشته هام اینجا درست نیست

چون باید بیشتر برینم به خدا و مقدساتش

و قبلا کم ریدم… چون مزاجم خوب کار نمیکرد

و قراره هیچوقت هدایت نشم

و اگر قراره در یک راه بمیره، بهتره در راه مبارزه با خدای مادرشبکار باشه

نه مثلا اینکه توی اتوبوس جامو بدم به یه پیرزن کس پلاسیده که خدا خوشش بیاد…

در آخر خیلی کوتاه و مختصر و مفید در مورد خدا و پیغمبر و سایر اتصالاتش باید اعلام کنم:

کیروم تو کس خوار یَک یَکشون… خداشاهده

دسته‌ها: مطالب آموزشی, نظر شخصی, واقعیت | بیان دیدگاه

مثل چمران روزه داری…

والاّ اسمشه که ملت روزه دارند و ما روزه خوار….

عذابی که ما کشیدیم فقرا نکشیدند …

یک روز و نیم بود هیچی نخورده بودم…هر جا میری یه سرِ خر پیدا میشه… در عوض ملت روزه دار در دو «جنگ منظم» افطار و سحر و هفت «جنگ پارتیزانی» مابین این دو تا ، سطل آشغالی شون رو پر میکنند که به حس رضایت الهی و شخصی نایل بشوند!!!

دسته‌ها: نظر شخصی, واقعیت | برچسب‌ها: | بیان دیدگاه

لطف عربستان در حق ایران!!!

میگم کاش حکومت عربستان مَرد باشه…بزنه روابط با ایران رو قطع کنه…

یعنی دیگه حاجی ماجی نره مکه…

بزرگترین سود این اتفاق چیه؟

اینکه کلی از خروج سالانه ی ارز جلوگیری میشه… این خودش بزرگترین لطف عربستان در حق ملت ایرانه

دسته‌ها: نظر شخصی, واقعیت | بیان دیدگاه

مردم چند دسته اند؟

مردم بطور کلی به دو دسته تقسیم میشوند: دسته ی اول که خود شامل دو گروه است و دسته ی دوم که آن نیز شامل دو گروه میشود، هر کدام از این گروه ها به دو زیرگروه تقسیم میشوند، زیرگروه هاییکه هر کدام به دو شاخه تقسیم میگردند به نحوی که هر کدام از آن شاخه ها به دو زیر شاخه منشعب میگردند….. و این روند آنقدر ادامه پیدا میکند که در نهایت میتوان گفت: هر انسان در انتهای این نمودار یک شخص منحصربفرد است.

انسان ها شاید «شبیه هم» باشند ، ولی «دقیقا مثل هم» نیستند.

دسته‌ها: نظر شخصی | بیان دیدگاه

نه گلایه ست…نه یه ناله!!!..و نه یک فرض محاله!!!

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم…

من برای دل خود باز به دنبال تو گشتم…

با همه حسرت و غم شعر برای تو نوشتم…

تا نگویی که به دنبال تو من بازنگشتم.

***

مصرع اول برگرفته از شاهکار فریدون مشیری می باشد. (کلیپ تصویری)

دسته‌ها: نظر شخصی | بیان دیدگاه

یه تچکر ویجه!!!

من از پدر و مادرم متشکرم که اجازه دادند زندگی کنم :)

دسته‌ها: نظر شخصی, واقعیت | 7 دیدگاه

تصور کن… جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش هست

میگم چیزه … یعنی اینکه تلویزیون «مهدی هاشمی» رو نشون داد… ولی «مهدی هاشمی توی زندان اوین» رو نشون نداد…

خب من الان از کجا بدونم مهدی هاشمی مثلا توی جکوزی خونه ش نیس؟ هان؟؟

اگه راس میگید یه عکس ازش تو زندان نشون بدید که من باورم بشه… هومم؟؟؟

نه…نچ…نه نه …نمیشه … یهو فتوشاپ اینا باشه چی؟

اصلا بیاید یه دوربین لایو بذارید تو سلولش … بعد از یه کانال تلویزیونی مثلا کانال شیش ، دائماً پخشش کنید…هان؟

اَی بابا… اگه یهو داشتم ناهار میخوردم ، یهو زدم کانال شیش…دیدم «مهدی هاشمی داره با محتویات دماغش گلوله درست میکنه» چی؟؟؟ اونجوری بالا میارم که :/

نـــــه…اینم خوب نیس…

آهاااان…. اصلا بازدید عمومی بذارید مردم برن بلیط بگیرن برن اوین… ببیننش… براشون درس عبرت بشه…هوممم؟؟؟

چی بگم والا…منکه سر در نمیارم…

اصلا از زندان رفتن کسی ، حتی دشمنم هم خوشحال نمیشما…ولی نمیدونم چرا وقتی میگن یکی مثل مهدی هاشمی رفته زندان… باورم نمیشه :|

دسته‌ها: نظر شخصی | بیان دیدگاه

به خود آی … نه به «خدای»

  1. میگن خدا انقدر بخشنده ست که « رحمتش بر غضبش سبقت میگیره» یعنی ممکنه شمر و یزید و هیتلر و صدام و خامنه ای و امام علی و من ِ عاصی رو هم ببخشه … و به بهشت راهی کنه …
  2. یکی دیگه میگه: « اگه خدایی وجود داشته باشه، برای بخشایش باید به پام بیفته تا ببخشمش…»
  3. اون یکی میگه: « اگه خدایی وجود داشته باشه… من باهاش قهر میکنم…»
  4. نفر بعدی هم میگه: « اگه خدایی وجود داشته باشه… با دستای خودم خفه ش میکنم …»

این مهمه: « اگه خدایی وجود داشت … که رحمتش بر غضبش سبقت گرفت… یا به پام افتاد و طلب آمرزش کرد… با اون قهر نکنم… یا خفه ش نکنم … بلکه اونو راحت ببخشم»

میدونم کار سختیه… ولی اگه این موقعیت پیش اومد… امیدوارم بتونم راحت ببخشمش :)
حتی اگه منو به آتش دوزخ انداخت… بازم بتونم ببخشمش!

دسته‌ها: نظر شخصی, پله پله تا ملاقات نا خدا | بیان دیدگاه

آقا! بیا… بیا… یه جوک جدید برات بخونم!

قبلا مثلا اینجوری بود که جوک ها به اینصورت تقسیم میشد… مثلا: جوک لُری… جوک ترکی… قزوینی… اصفهانی… آبادانی… جنسی… مودبانه… خفن … یا الی آخر…

الان بدبختی اینه که تازگی به دو تا نوجون تجاوز شده… بیشترین جوکی که تو این چند روزه شنیده م، «جوک مکّه ای» بوده!!! فک کن!!

***

داشتم فک میکردم اون دو تا نوجون حتی اگه مدرسه هاشونو عوض کنند، محل زندگی شونو عوض کنند، نام و نام خانوادگی شونو عوض کنند، قیافه شونم عوض کنند که کسی نشناسدشون، خاطرشون رو نمیتونند عوض کنند!

دسته‌ها: نظر شخصی, واقعیت | ۱ دیدگاه

کمک که حد بگذرد… نادان خیال وظیفه کند!!!

در زمینه ی کاری، گاهی انقدر به همکارام کمک کردم… کمک کردم… کمک کردم … هی کمک کردم … تا این «کمک» تبدیل شده به «وظیفه»!!!

دسته‌ها: نظر شخصی, واقعیت | ۱ دیدگاه

کار

گاهی وقتا فکر میکنی کاری که میکنی درسته … ولی بعدا میفهمی غلط بوده …

گاهی وقتا فکر میکنی کاری که میکنی غلطه … ولی بعدا میفهمی درست بوده …

گاهی وقتا فکر میکنی نباید هیچ کاری بکنی … ولی بعدا میفهمی باید یه کاری میکردی …

گاهی وقتا فکر میکنی همه کارای لازم رو کردی … ولی بعدا میفهمی هیچ کاری نکردی …

مهم اینه که بتونی به موقع تغییرش بدی …

دسته‌ها: نظر شخصی | ۱ دیدگاه

عجب ای دل اُسکُل!!! … تو هم حوصله داری!!!

یکی از دوستام هست … برای اینکه اطرافیانشو بخندونه … هی میگه: من خرم!!! … عر عر !!! من الاغم!!! … عر عر !!!

یه بار اومدم دانشمند بازی دربیارم … بهش گفتم: برای اینکه توی دل دیگران جا بشی … خودتو کوچیک نکن! برو پیش کسایی که دلشون بزرگه!!!

برگشت گفت: خب من چیکار کنم که دل همه کوچیکه؟؟؟

یعنی رید به هیکلم :|

دسته‌ها: نظر شخصی, واقعیت | بیان دیدگاه

فول آو اعتماد

پر از کانفدنس به نفس بودند

میس ورد میدیدم

ولی خب میدیدم که خیلی هاشون رو قبلا دیده م

تو خیابون

توی تلویزیون … حتی سریال های خودمون!!!

توی جاده

سر مزرعه

سر بزنگاه

چقدر شبیه همند

ولی نداشتن زیبایی به داشتن جوش پیشونی نیست

زیبایی به هماهنگی مغز هاست

که اون هم با توجه به منحصر بفرد بودن سر انگشتان

لایمکنه ;)

شاید!

دسته‌ها: نظر شخصی | بیان دیدگاه

من به حماقتم ایمان دارم ولی بازم سوال دارم

اینکه همیشه فکر کنم راهی که دارم میرم درسته ، غلطه.

یعنی هیچ وقت نمیتونم بگم که یک چیز ِغلط ، صددرصد درست نیست.

حتی همین جملاتی که گفتم!

چون شاید همه چیز درست باشه و فکر من غلط !

بگذریم از این جفنگیات …

آقا ما دیشب طی یک عملیات فضانوردی دو سه پیک رفتیم بالا … دود و کام و خودارضایی هم بغل دستمون…

نئشه افتادیم رو تخت یاد مستند ما وفرازمینی ها افتادیم

مستندیه که میخواد شواهدی رو بیاره که بگه موجوداتی فرازمینی(بخوانید فضایی) هستند که بسیار بسیار بسیار از ما پیشرفته ترند، و ما رو به عنوان موجوداتی هوشمند آفریده اند و به ما هم اکنون اشراف دارند

از جمله، نویسنده ی کتاب ارابه خدایان هم که توی این برنامه تشریحاتی میکنه

ولی حالا:

اینکه یعنی خدا ما رو نیافریده و فرازمینی ها ما رو ساخته ند ، باز یه سوال برام پیش میاد که خودِ این فرازمینی ها رو کی آفریده؟

هوممم؟

فرا فرا زمینی ها؟؟؟

قصدم اثبات وجود خدا نیست … قصدم رد نظریات فرازمینی باوران هم نیست

فقط این دور تسلسل و باطل علت و معلولیت دیوونم میکنه

دسته‌ها: نظر شخصی, پله پله تا ملاقات نا خدا | 6 دیدگاه

غذاوط

اگه دیگران رو قضاوت نکنم

دیگران فکر میکنند که من احمقم!

وای!!!

ای واااای !!!

وای بر من …

که همین الان دیگران رو قضاوت کردم

دسته‌ها: نظر شخصی | بیان دیدگاه

خواهرم!!! من برادرتم!!!

آقا من میخوام یه راه حل خوب برای مشکلات اداری بهتون عرضه کنم …

اونم اینه که اگه یه وقتی… توی یه اداره ای … بیمارستانی … شهرداری ای … سازمانی … چیزی…  کارتون گیر کرد، همیشه یادتون باشه که مشکل  ِ یک مرد رو یک کارمند ِ زن بهتر حل میکنه و مشکل ِ یک زن رو یک کارمند ِ مرد بهتر حل میکنه …

نمیدونم داستان از چه قراره … ولی خوب جواب میده!!!

دسته‌ها: نظر شخصی | بیان دیدگاه

رمضان؛ ماه خوبی ها …

خب هر چقدر فکر میکنم هیچ خاطره ی خوشی از ماه رمضون ندارم، همه ش دل ضعفه و تشنگی و رخوت و چسناله ی دعای سحر و ترس از جنب شدن قبل از اذان و قرآن خوندن های اجباری در مدرسه و ساعت شماری برای افطار و روزشماری برای عید فطر و بوی گند دهان و …

تازه بهش میگن «ماه میهمانی خدا» ؛ این چه مهمونی مسخره ایه که همه ش شکنجه ست؟

تازه طول روز و شب های ماه رمضون هم با گذشت هر سال تغییر میکنه و هیچ قاعده و قانونی نداره؛ به راستی چقدر خدا خره که نمیتونه از یه تقویم منظم بهره ببره؟؟؟

یکی بشینه به خدا بفهمونه: آقا !!! لااقل شب قدر رو معین کن کدوم شبه ، که بدونیم کی خودمون رو برات جر بدیم!

تازه اول و آخرش هم که معلوم نیست؛ من نمیدونم قدیما که تلسکوپ نبوده چجوری هلال ماه رو پیدا میکردند؛ این در حالیه که میگن روزه گرفتن در عید فطر حرامه؛ خب اگر هلال رویت نشد و شما روزه گرفتی و فردا شب فهمیدی که روز گذشته عید فطر بوده تکلیف چیه؟

آخه اسلام هم داریم تا اسلام!!!  مثلاً اسلام توی آلبانی یه جور اجرا میشه … توی یمن یه جور ِدیگه … تو عربستان یه جور ِ دیگه تر … توی ایران یه جورِ گـُه تر از همه جا !!! جرات داری تو خیابون یه آب معدنی سر بکش تا ببینی با یه چوب توی ماتحتت چجوری به زور راهی بهشتت میکنم!

دسته‌ها: نظر شخصی, واقعیت, پله پله تا ملاقات نا خدا | 10 دیدگاه

بررسی آخرین وضعیت گوزپلنگ های پارسی

خب ببینید «تــَوَهُم» یه بدبختیه، «بچه پررو» بودن یه بدبختی بزرگتر!!!

که ما هر دوش رو هم داریم.

چرا؟؟؟ خب معلومه دیگه!

بازی اول که با نیجریه مساوی شدیم، گفتیم: بَه بَه … چَه چَه … چه بازی شگفت انگیزی کردند یوزپلنگ های پارسی!!! ریختیم توی خیابون و شادی کردیم.

بازی دوم از آرژانتین باختیم … بازم توَهُم با پرروگری ترکیب شد و گفتیم: بَه بَه … چَه چَه …  دنیا به یوزهای پارسی سجده کرد و گفت: سبحان ربی الایران و بحمده!!!

بازی آخر هم که اینجوری بوسنی سه بار تِر زد به هیکل یوزهای پارسی و بازم عادل فردوسی کور که همه میگن روشنفکره برگشته و میگه: «ما از داوری ضربه خوردیم» … «بدشانسی آوردیم» … «زمین کج بود» …«کلاً تیم های آسیایی بد بازی کردند» … «ما باید با تیم های بزرگی که حذف شدند همزاد پنداری کنیم» !!!

یعنی یک کلمه نمیگه:«ما ضعیف بودیم» … «ما فوتبال فاسدی داریم» … «ما برنامه نداشتیم» …

این یعنی همون پرروگری!!!

حالا من نمیدوم اصلا این فردوسی پور فکر داره که بخواد روشن باشه، که اینجوری روی طبل خودبرتربینی میکوبه؟؟؟ بیشتر شبیه آخوندای مغلطه گر می مونه.

ما الان فهمیدیم که یه عده یوزپلنگ پارسی که شعارشون هم Honor Of Persia بوده ، قرار بوده با نژادشون برابر همه پیروز بشند … ولی دسته ای از عوامل جَوی و غیرمترقبه و ناداوری و دست های پشت پرده که می دیدند نژاد ما برتره  ، دست به دست هم دادند و نذاشتند ما برنده بشیم

که من آرزو میکنم ایشالا نسل هر کی اینجوری فکر میکنه منقرض بشه … حالا میخواد یوز پارسی باشه یا بازیکن تیم ملی … یا هر کسی که به نژادش افتخار میکنه!!!

دسته‌ها: Uncategorized, نظر شخصی, کوروش پرستی یعنی نژادپرستی | 8 دیدگاه

مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی

یارو بیست و پنج ساله که مُرده … هنوز داره کتاب میده بیرون … البته یه پرینتر به پورت یو اس بی ِ سنگ قبر ایشون وصل کرده ند ، که هر از چند گاهی می بینند یه کاغذ هایی داره میاد بیرون … سریع میرن جمع شون می کنند و میفرستند برای چاپ …

ولی خدائیش خمینی هم اهل حال بودا … همونجا که تو صحیفه نور گفت:« شرب خمر کنید!!! واجب است بر شما!!! برای حفظ نظام !!! »

اینا الان خیلی از آثارشم دارند سانسور میکنند … من مطمئنم که در مورد لواط و اینجور چیزا هم یه همچین نظرات توپی دارند که یه موقع توی اوین و کهریزک و اینا … برای تحکیم نظام!!! به درد بخوره … ولی این لامصبا منتشرش نمیکنند دیگه :)))

دسته‌ها: مستندات تاریخی, مطالب آموزشی, نظر شخصی, واقعیت, طنز | ۱ دیدگاه

سریال پایتخت

یعنی نمیخوام کسی رو مسخره کنما … ولی جدا از داستان کیک و ساندیس و این حرفا ، یه عده مردم محروم مونده هم هستند که تابحال از روستای خودشون خارج نشده ند.

نهایتاً به نزدیک ترین شهری که اطرافشون بوده رفت و آمد داشته ند.

حالا اگه یکی بیاد بگه: «ما می بریمتون پایتخت(تهران) ، مجانی می بریم … مجانی میاریم … دو شب و دو روز … شام و ناهار و صبحونه تون رو هم میدیم … یه دست مهر و تسبیح و چفیه هم که هست» … … … شما باشی نمیری؟

حالا کاری نداریم که یه عده هم هستند که واقعاً فکر میکنند خمینی امام بوده و حاجت میده و اینا …

ولی این طفلک ها که به عشق دیدن تهران میان رو خودم از نزدیک دیده م و باهاشون حرف زده م … بعضی هاشون هنوز به گویش محلی شون حرف میزدند و فارسی درست بلد نبودند …

این حماسه ی چهاردهم – پونزدهم خرداد هم دست کمی از توزیع تحقیرآمیز سبد کالا نداره

دسته‌ها: نظر شخصی, واقعیت | ۱ دیدگاه

ریدم به این سکولاریسم!

یعنی چه زیبا گفت نتانیاهو(همونی که کاش به من حقوق میداد) که: روحانی گرگیست در لباس میش!!!

امروز اومده میگه دین دولتی و دولت دینی و این حرفا …

من بعید نمیدونم تا چند هفته ی آینده وجود خدا رو هم زیر سوال ببره!

بیچاره گرگ!!! که چه هیولاهایی رو باهاش هم طراز میکنند

کجایی شیطان که آموزگارت رئیس جمهور ماست

دسته‌ها: نظر شخصی, واقعیت | 2 دیدگاه

پیام انقلاب … من نیز دادم سر … به سرم نذار

خیلی وقتها خیلی آرزوها واقعا فقط در حد آرزو می مانند

و مجبوری که آنها را با خود به گور ببری

گاهی هم برای دلخوشی فقط میتوانی آنرا در فتوشاپ درست کنی

***

اینکه یک روز تلویزیون را روشن کنی و بروی آشپزخانه که دو تا تخم مرغ نیمرو کنی

صدای شخصی را می شنوی که دارد می گوید:«من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم»

فکر میکنی نطق محمدرضاست …

اما صدا فرق دارد …

چقدر شبیه صدای آغاست …

بر میگردی و می بینی:

نطق تخمی-تخیلی که احتمال وقوع آن، صفر در میلیارد است

نطق تخمی-تخیلی که احتمال وقوع آن، صفر در میلیارد است

شاید هم هیچ کسی جز من به فکر انقلاب نباشد

شاید هم من آدم جوگیری باشم

شاید اگر این یارو برود ، تازه اوضاع بدتر هم شود ، طوریکه آرزوی همین الان را بکنیم!

چون صد تا صاحب دارد این طویله! از سردار و ته دار و تمساح و بشکه فیروزآبادی و واحد تولید پشم قم گرفته … تا مهمتر از همه … مردمی که می بینم شان چگونه چادر چاقچور میکنند و راه می افتند در خیابان ِ 22 بهمن … همین خواهر و مادر خودم … چرا راه دور برویم و مردم را متهم کنم؟

از من است که بر من است !!!

***

از همین وبلاگ بخوانید:

فتنه گری فتنه گران برای فتنه سازی در فتنه ی اوین

احمدی برگرد!!! احمدی برگرد!!!

یه چَکِ افسری طَلَبـِت!!!

کلیه ی امور ضد تولد، پذیرفته میشود + تبلیغات (جُرم است)

فُروی ِ ویژه عید نو گوز با 100 در صد off

مردم برای دریافت وازلین اقدام نکنند

طرح هدفمند کردن طناب دار بر گردن جامعه

لحظه ی تحویل سال نو حواستون جمع باشه

پلی لیست ِجمهوری اسلامی من و تو

مرگ بر دستگاه گیرنده ی دیجیتال

چرا کریس آنجلیسم کاملترین دین است؟

دسته‌ها: نظر شخصی, عکس، کاریکاتور، نقاشی | 3 دیدگاه

یه چَکِ افسری طَلَبـِت!!!

یه چک افسری طلب همه اونهایی که وقتی توی تلویزیون باهاشون مصاحبه میشه، لبخند میزنند و میگن:«ما از اولش هم نمیخواستیم یارانه بگیریم … الانم نمیخوایم بگیریم … یعنی میخوایم انصراف بدیم … اصلا میخوایم هر چی پول داریم به دولت هدیه کنیم»

آخه تو که خودت داری میگی کارگر هستی چرا؟

تو که میگی نیاز داری ولی بخاطر منافع کشور انصراف میدی چرا؟

منافـــــع ِ کشور؟؟؟ مــــنـــافــــع کـــشـــور رو برای من معنی کن جون مادرت!

تف تو روی من که با امثال شما توی یک جامعه زندگی میکنم… نمیمیری اگه بگی«مصاحبه نمیکنم»

(این چک افسری نشونه ی اوج عصبانیت من از دو روئی بعضیاست … ما کسی رو نمیزنیم)

***

کلیه ی امور ضد تولد، پذیرفته میشود + تبلیغات (جُرم است)

فُروی ِ ویژه عید نو گوز با 100 در صد off

مردم برای دریافت وازلین اقدام نکنند

طرح هدفمند کردن طناب دار بر گردن جامعه

لحظه ی تحویل سال نو حواستون جمع باشه

پلی لیست ِجمهوری اسلامی من و تو

مرگ بر دستگاه گیرنده ی دیجیتال

چرا کریس آنجلیسم کاملترین دین است؟

دسته‌ها: نظر شخصی, واقعیت | 2 دیدگاه

نقطه ی قوت اسلام در نقطه ضعف انسان

به نظر من ِ شهوتران و شهوت پرست …

نقطه قوت اسلام ، پرداختن به مسایل ریز جنسی انسان است.

و مسایل جنسی ، نقطه ضعف انسان است.

خب طبیعتاً من باید بیام یه مطلب بذارم تحت این عنوان:«اسلام دین ِ از کمر به پایین است» ولی این در حالیه که تا اسم یک زن میاد ، فقط  لحظه ی خروج منی رو در پایین تنه ام حس میکنم!

بعدش هم بصورت تمام قد از نظریه ی فروید بصورت روشنفکرانه دفاع میکنم و به اسلام فحاشی میکنم.

شاید هم من مریض جنسی هستم … شما که سالمی اینو بدون که من از حوزه حیضیه ی قم پول نمیگیرم که این مطلبو بنویسم …

راستی … اگر به این نتیجه رسیدی که من جیره خوار آخوند ها هستم ، پس به من بگو چرا در کاخ سعدآباد ، شلوغ ترین نقطه ، جلوی اتاق خواب محمدرضا و فرح بود و همه مشغول تماشای تختخواب بودند؟

شاید هم من اشتباه فکر میکنم که اونجا شلوغ ترین نقطه بوده و هیچکس به تخت نگاه نمیکرده!

فکر کنم عقده های جنسیه دیگه :)))

دسته‌ها: نظر شخصی | بیان دیدگاه

فرشید منافی؟

فرشید منافی یک برنامه ساز رادیویی ست که  تا سال 89 تو ایران کار میکرد، بعد از اون به پراگ رفت و مشغول تهیه برنامه  ی «رادیو پس فردا» شد.(این معرفی نامه)

امشب برنامه ش در مورد مهاجران ایرانی در خارج و جوانانی که آرزوی سفر به خارج دارند بود؛ تا میتونست همه رو به تمسخر گرفت ، چه داخلی ها و چه اونهایی که از ایران رفته اند، از تمثیل آنها با گاو و گوسفند و قاطر گرفته … تا بکار بردن کلمات سیاه و زرد و قرمز برای توصیف سایر مهاجرانی که با ایرانیان همدم میشوند.(یعنی رنگ پوست شون)

بعدش به تمسخر گفت: اینایی که میان خارج، بعد از چندوقت ، مدام کلمات خارجی بکار میبرند و ادعا میکنند که معادل فارسیش یادشون رفته.

خوبه که خودم ویژه برنامه ی چهارشنبه سوری این گلابی رو دیده بودم که روی سِن داد میزد:« لِیدیز اند جنتلمنز …»

باید بهت بگم: ایکبیری! تو الان توی کجا هستی؟ برای چی اونجایی؟ برای چی کلمات انگلیسی بکار میبری؟ تو هم به شیوه ی گوسفندی از ایران خارج شدی یا بقول خودت گودبای پارتی داشتی و نگاه پیروزمندانه به فامیل هات میکردی؟ حالم از امثال تو که برای دلقک بازی دست به خوردن هر مدفوعی میزنند بهم میخوره … وقتی از یک نفر خیلی تعریف میشه و همه به به و چهچه براش میگند، دیگه برای رسیدن به اورگاسم ِ دلقک بازی ، دست به هر تجاوزی میزنه!

لینک برنامه: گلچین برنامه‌های رادیو‌پس‌فردا در سال ۱۳۹۳

دسته‌ها: نظر شخصی | برچسب‌ها: ، ، ، ، ، ، | بیان دیدگاه

هندسه ی تحلیلی در جبر و احتمال

هندسه ی تحلیلی عبارتست از دو  خط موازی که بهم میرسند و یک خط میشوند مثل ِ «…»

و دو نیم دایره ای که مماس هستند در نقطه ی تماس مثل ِ «…»

و دو دایره ای که دو دایره ی صورتی رنگ دارند در مرکز خود با یک بر آمدگی  ِ نوک مانند مثل ِ «…»

به جان خودم این افکار من غیرارادیه ... منو شماطت نکنید :((

به جان خودم این افکار من غیرارادیه … منو شماطت نکنید :((

و این بود تحلیل من از هندسه ی زندگی :(

من با تمساح یزدی و مکاره ی شیرازی فرق دارم در علم ِشهوت پرستی!

من به دنبال ِ بُعد دوازدهم ِ هستی بودم که به این سه بُعدی رسیدم!

منو ببخشید

من بیگناهم!

همه ی اعمالم بی اختیار رخ میدهد

احتمال دارد که همه ی اینها جبر باشد!

دسته‌ها: نظر شخصی, عکس، کاریکاتور، نقاشی | بیان دیدگاه

گوگل «خدمت» به بشریت بود … نه «جنایت» علیه او

خب شما میتونید هر چیزی رو توی گوگل سرچ کنید:

از درد ِ مشترک لای پا (بقول شاهین) …. تا  درد ِ سر!

میتونید راه مبارزه با موش های خانگی را جستجو کنید …. یا طرز تهیه ی الویه را !

میتونید راه خوشحال کردن عشقتون رو بسرچید … یا نحوه رهایی از مزاحمت تلفنی را حتی !

میتونید علائم اسهال خونی را بجورید … یا مضرات کالباس را !

میتونید توی سایت صیغه یابی عضو بشید … یا درمان ِ کمردرد را بطلبید

هر کاری میکنید … بکنید …

ولی گشت ارشاد نباشید برای هم!

مثل قاضی های جمهوری اسلامی نباشید برای هم!

به هم راست بگید هر چند ایمان دارم که «دروغ» مفیدتره

مثل سیگار که ضرر داره … ولی آبمیوه مفیدتره!

راستگویی هم عواقبی داره

پای عواقبش بمونید هرچند سرطان ریه در انتظارتون باشه

سرطان ریه که قابل دیدن هست …

ولی جهنم که دیده نشده

هر چند من به چشم خودم دوزخ را در این دنیا دیده ام

دسته‌ها: نظر شخصی, واقعیت, پله پله تا ملاقات نا خدا | 5 دیدگاه

پلی لیست ِجمهوری اسلامی من و تو

خب منم دوست دارم به یه چیزی گیر بدم دیگه

ولی این یکی انصافا حقه!

برنامه ی «play list» شبکه من و تو ، بی شباهت به انتخابات جمبولی اسهالی نیست

خودشون کاندید معرفی میکنند (اونم با فیلتر شورای نگهبان که خودشون هستند) ، بعدش که رای گیری کردند ، نتیجه ش رو هم فقط خودشون میتونند می بینند(مثل وزارت کشور)، بعد برنده رو هم خودشون معرفی میکنند(مثل صدا و سیما)، بعد پخش هم میکنند (بازم مثل صدا و سیما)، از شادی مردم هم فیلم نشون میدن(اینم که مثل صدا و سیما شد چرا؟)

فقط کم مونده سرود پخش کنند: «برادر شهیدم … رَأیـــِتو پس گرفتیم» :))))

***

از همین وبلاگ بخوانید:

تسویه حساب OTW

فُروی ِ ویژه عید نو گوز با 100 در صد off

مردم برای دریافت وازلین اقدام نکنند

طرح هدفمند کردن طناب دار بر گردن جامعه

لحظه ی تحویل سال نو حواستون جمع باشه

دسته‌ها: نظر شخصی, طنز | بیان دیدگاه

ای کسیکه جانت را فدای یک لبخند فرزندت میکنی

من پدر نیستم ولی میدانم!

تو هم بدان و آگاه باش

اگر شنیده ای که  «پسر نوح با بدان بنشست»

و این خبر برای نوح چقدر تلخ بود!

شاید داستان نوح دروغ باشد … ولی

پسر نوح حقیقی ست

و وجود دارد …

در هر خانواده ی بیش از «دو نفر» ی

تو تلاش میکنی که بچه ات آنگونه باشد که تو میخواهی

ولی سعی نکن

چون قبل از تو نوح بسیار تلاش کرد

و مادر من هم همچنین!

که میخواست قاری قرآن باشم و مداح اهل بیت!

اما من هم اکنون در خدمت شما هستم

اگر فرزندت میخواهد مخدر مصرف کند

فقط میتوانی از مضراتش بگویی

ولی نمیتوانی مادام العمر مراقب او باشی

تو نمیتوانی جلوی او را بگیری که در جهنم نسوزد

او در خلوتش فیلم سوپر نگاه میکند و وضو میگیرد در جلوی تو!

تو نمیدانی که …

او یک مغز مستقل دارد

بگذار خودش تصمیم بگیرد …

هر چند …. اشتباه !!!

***

از همین وبلاگ بخوانید:

تسویه حساب OTW

فُروی ِ ویژه عید نو گوز با 100 در صد off

دسته‌ها: نظر شخصی, واقعیت | برچسب‌ها: ، ، | بیان دیدگاه