ابیاتی از عبید زاکانی فی الباب الاستمناء

وقت آن شد كه عزم كار كنيم
رسمِ الحاد آشكار كنيم
خانه در كوچة مغان گيريم
روي در قبلة تنار كنيم
روزگار ار به كام ما نبود
كير در كون روزگار كنيم
بهر كون تا به چند غصه خوريم
بهر كس چند انتظار كنيم
كس و كون چون به دست مي نايد
جلق بر هر دو اختيار كنيم
بنشين اي عزيز تا بتوان
به از اين در جهان چه كار كنيم

جلق ميزن كه جلق خوش باشد
جلق زير دلق خوش باشد

روز و شب گرد شهر مي پوئيم
خانة مي فروش مي جوئيم
مست شنگوليان بي باكيم
فتنة شاهدان مه روئيم
بستگان كمند زلفينيم
خستگان كمند ابروئيم
ايمن از دهر ناجوانمرديم
فارغ از روزگار بد خوئيم
بنشينيم و كير را بكشيم
جلق خوش مي زنيم و مي گوئيم

جلق ميزن كه جلق خوش باشد
جلق زير دلق خوش باشد

دوستان كار كير بازي نيست
هيچ كاري بدين درازي نيست
كيرِ من چون علم بر افرازد
كم ز سنجاق شاه غازي نيست
پيشه خر گادنست و جلق زدن
وآن دگرها به جز مجازي نيست
هيچ نوعي براي وضع جماع
بهتر از رسم بذله بازي نيست
كير را پيش كون به سجده درآر
زانكه محراب كس نمازي نيست
جان بده كنده اي به دست آور
ورت امروز كار سازي نيست

جلق ميزن كه جلق خوش باشد
جلق زير دلق خوش باشد

كار بي سيم بر نمي آيد
در ره عشق سيم مي بايد
امرد بي درم نمي خسبد
قحبة رايگان نمي آيد
خوش بخور مال ورنه از ناگاه
در جَهد روزگار بربايد
پيش اهل دلي دمي به صفا
بنشين تا دلت بياسايد
بعد از اين ناز كون و كس كم كش
بر تو زين كار هيچ نگشايد
رغم آن غلتبان كه كون طلبد
كوريِ مردكي كه كس گايد

جلق ميزن كه جلق خوش باشد
جلق زير دلق خوش باشد

ما همه جمريان قلماقيم
رند الفاظ و چست و شغراقيم
روز و شب هم وثاقِ معشوقيم
سال و مه همنشين عشاقيم
مردة دلبر شكر دهنيم
تشنة شاهد سمن ساقيم
بعد از اين ترك كون و كس كرديم
هر دو را گرچه سخت مشتاقيم
اي برادر اگر تو را عقليست
پند ما گوش كن كه جلاقيم

جلق ميزن كه جلق خوش باشد
جلق زير دلق خوش باشد

اي دل از غصة جهان تا چند
بيش از اين رنج ما و خود مپسند
دست از كار روزگار بدار
خويشتن را خلاص ده ز كمند
كون و كس چيست جز دو ويرانه
اين يكي بر گه, آن يكي بر گند
بگذر از هر دو چون جوانمردان
تا شوي ايمن از زن و فرزند
آن زمانت كه كير برخيزد
بشنو از من به ريش خويش مخند
بنشين ، در ببند و كف تر كن
هر زمان چو صوفيان لوند

جلق ميزن كه جلق خوش باشد
جلق زير دلق خوش باشد

بر ما جز مي و مغانه مجوي
پيش ما جز حديث عشق مگوي
جز به پهلوي بكروان منشين
جز به دكان مي فروش مپوي
از جفاي سپهر دم در كش
وز وفاي زمانه دست بشوي
خوش بخور ، خوش بخند ، خوش مي باش
تيز در ريش مردك بد خوي
اي نسيم صبا ز روي كرم
لطف كن ساعتي بهانه مجوي
وز زبان عبيد زاكاني
برو اين حال را به يار بگوي

جلق ميزن كه جلق خوش باشد
جلق زير دلق خوش باش

***

«جوانا برو جلق زن گوش دار / سخن‌های پیران مشکین نفَس//کُس و کون مگا کآن و این هر زمان/بگندد ز پیش و ببوید ز پس»

***

«کس و کون چون به دست مِی‌ناید/جلق بر هر دو اختیار کنیم»

***

ضمن اینکه شاعران بزرگی چون ایرج میرزا ، انوری ، سوزنی سمرقندی و سعدی نیز اشعاری در مورد جلق زدن دارند

برای بدست آوردند اطلاعات تکمیلی به صفحه «خودارضایی» روی ویکی پدیا مراجعه فرمائید.

دسته‌ها: مستندات تاریخی | برچسب‌ها: ، ، ، ، ، ، ، | ۱ دیدگاه

ناوبری نوشته

یک دیدگاه برای ”ابیاتی از عبید زاکانی فی الباب الاستمناء

  1. کربلایی سید ناصر

    درووود بر اساتید کبیر✋✋😀

نظر دهید ...

وب‌نوشت روی WordPress.com. پوسته: Adventure Journal کاری از Contexture International.