بخشی از مذاکرات مخفی بین ایران و آمریکا که توسط سربازان گمنام امام نقی به دست ما رسید، این مکالمات که بین اکبر کینگ و باراک داداش رد و بدل شد ، قسمتی از هماهنگی های پیش از سفر بود تا مبادا یکی از طرفین ، در هنگام دست دادن در راهروی سازمان ملل ، جیش شان بگیرد و به دستشویی برود:
اکبر: سلام علیکم و رحمة الله اخوی!
باراک: سلام اکبر جون … خوبی؟
-من خوبم … دارم حسنو میفرستم بیاد … تو آماده ای؟
+من که خیلی وقته آماده م … پسته رفسنجان الان «فی» چنده؟
-پسته رو ولش کن … من به حسن گفتم مایعات زیاد نخوره … توی هواپیما هم چندبار بره جیش شویی … تو هم آبکی مابکی نخوریا … جیشت میگیره!
+خب منم همینو میگم … آبکی بدون پسته که صفا نداره …
-ای بابا …باشه آقاجان … میگم فائزه برات میل کنه … ما به حسن ایزی لایف بستیم … تو هم ازونا داری؟
+هومممم؟ زندگی راحت؟؟؟ زندگی راحت دیگه چیه اکبر؟
-ای بابا … همون پوشک بزرگساله دیگه … مبادا توی راهروی سازمان ملل یه دفعه جیشتون بگیره … از دست دادن به هم فرار کنینا … ما کلی برنامه ریزی کردیم!
+باشه اکبرجان … ما که ظرفیت مثانه مون بالاست … شما خودتون رو تجهیز کنین … یه چسب هم به دهن شریعتمداری بزنین … دیگه همه چی حله!!!
-باشه داداش… سفارش میکنم … پس حله دیگه؟؟؟
+آره دادا …حله!!! بفرستش بیاد … یا علی!!!
-علی یارت!!!